فضول بودن شاگرد مکانیک کاشمری برایش دردسر ساز شد

فضول بودن شاگرد مکانیک کاشمری برایش دردسر ساز شد

ماجرای این شاگرد مکانیک را در لینک زیر بخوانید

کلوچه های توهم زا !

آن روز کلی کار روی سرم ریخته بود؛
ماشینم هم فیلم در می‌آورد؛
با این وضع کارها پیش نمی رفت؛ پشتم گرم بود چون برادرم مکانیک بود. ماشین را درب مغازه ای که کار می کرد بردم تا تعمیرش کنه.

استادش نبود، حمید خودش سریع دست به کار شد و در یک چشم به هم زدن ماشین را روبه راه کرد. داشتم میرفتم که مردی وارد مغازه شد و بسته ای را به حمید داد و گفت:” این امانتی را به اوستات بده”

از اونجایی که حمید از همان کودکی کمی فضولتر تشریف داشت از سوراخ پاکت نگاهی به داخل آن انداخت و یک دفعه پاکت را پاره کرد و با خنده گفت:”شیرینیه! ”
یکی را سریع توی دهانش انداخت و شروع به خوردن کرد.
در حالی که سرش را تکان می داد گفت:” خوشمزست! “.

یکی از آن شیرینی ها را هم به من تعارف کرد. نمی خواستم قبول کنم ولی رنگ طلایی شیرینی ها که مثل باقلوا یزدی برش خورده بود حسابی وسوسه ام می کرد. حمید هم دید که دل دل می کنم گفت: ” نترس من با اوستام این حرف‌ها را ندارم فوقش یک جعبه شیرینی براش میخرم! “.
من هم که حسابی قندم افتاده بود شیرینی را گرفتم و خوردم امیر راست می گفت، خوشمزه بود.

کارهایم را که انجام دادم به خانه رفتم؛ سفره ناهار پهن بود، دستهایم را با عجله شستم و سر سفره نشستم. غذام تمام نشده بود که احساس کردم اتاق دور سرم می چرخه! نمی دونم چی شد؛ وقتی به هوش آمدم روی تخت بیمارستان بودم.
همسرم می گفت که حمید را هم بعد از من به بیمارستان آوردند و حالش از من خیلی بدتر بوده!

تازه فهمیدم هر چی هست مربوط به آن شیرینی هایی که خوردیم است! دیری نگذشت که پای پلیس هم به قضیه باز شد. مأموران پلیس مبارزه با مواد مخدرکاشمر که آمدند گفتند: اونا شیرینی نبود بلکه نوعی ماده مخدر به نام “کلوچه بیرجندی” بوده که خوردیم؛ می‌گفتند قدرت توهم زایی بسیار بالایی دارد و…

الان ۲۰ روز از اون قضیه میگذره ولی هنوز حمید حالش خوب نشده، هر روز دو سه ساعت توهم میزنه و به در و دیوار میپره …
خیلی نگرانش هستم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *